شهریار کوچولو

گاهی وقتا خیلی زود دیر می شه ! برای همینه که دیر می فهمی خیلی زود دیر شده !

شهریار کوچولو

گاهی وقتا خیلی زود دیر می شه ! برای همینه که دیر می فهمی خیلی زود دیر شده !

کجا !؟ چرا ؟

اگه روزی , روزگاری به اخترک من سر زدین

و کل اخترک منو زیرو زو کردین برای پیدا کردن من ....

یا بعد کلی آگهی دادن تو تمام کهکشان دیدین که از من خبری نیست ...

نکه فکر کنید که اتفاقی افتاده برام ....

یا پاک بی خیال همه چیز شدم...

یا که امتحانای ترمم شروع شده ....!

آخه میدونید تاره گی ها گلم ازم پرسید :

شهریار کوچولو چرا همش تو فکری و به من و اخترک ات مثل قدیما نمیرسی ؟

منم تنها کاری که کردم این بود که سرمو پایین انداختم و خجالت کشیدم !

نه به خاطر تو فکر بودن یا نرسیدن به اخترک.بلکه به خاطر این که یادم رفته بود مسئول گلمم.

اما ....!

اما من که مخصوصا بی توجهی نکرده بودم .

قبل تر ها فقط من بودم و اخترکم ولی حالا...

ولی حالا یه گل داره پیش من زندگی میکنه ! مسئولیت زندگی گلم به پای منه وهمینه که باعث

شده من یکم بی مسئولیت بشم.

تازه حالا من کمکم دارم می شم شهریار کوچولوی بزرگ ...

خود اسمش کلی انرژی و فکر ازم میگیره چه برسه به کاراش.

من هیچ کدوم از این حرفامو به گلم نزدم .بعد ها هم نخواهم رد .چون ممکنه دل نازک گلم

بشکنه.

ولی کاشکه ... کاشکه گلمم منو درک کنه و زیاد با حرفاش منو نرنجونه !